سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمیزگارى با مردمان ایمنى است از گزند آنان . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----95152---
بازدید امروز: ----30-----
بازدید دیروز: ----15-----
یاس سفید

 

نویسنده: مرضیه
جمعه 84/12/19 ساعت 12:48 عصر

 آرزو...

ای آرزو ای سرچشمه هستی ای مایه خوشی و سعادت بشر ای شراب روح ای لطیفتر از نسیم و شدیدتر از طوفان!

آیا تو نیز هیچ با من همراه و یار بوده ای؟

پروردگارا: در این جهان آرزو چرا کلبه کوچکی که جز دل نام ندارد نصیب من کرده ای .کاشانه محقری که در برابر طوفان حوادث استقامتی ندارد کلبه خونینی که جز تقدیر را در آن راهی نباشد .خانه ویرانیکه در آن بجز اشک و صبر همدم و مونسی را صاحب نیست.

دیر گاهی بود که آرزو میکردم ترا ببینم ترا بهرآنچه که زیباست تشبیه مینمودم.اما لحظه ای بعد افسرده و سرافکنده میشدم زیرا این زیبایی هاست که شبیه تواند.تو خود الهه زیبایی هستی.

خواستم ترا به ماه تشبیه کنم اما جز رنگ مهتابیت چیزی در آن نیافتم .میخواستم شاید معجزه ای شود و تو در کنارم بیایی .میخواستم که روبرویم بنشینی و من خود را در چشمان آسمانی و لبان نیم شکفته ات تماشا کنم و نفس گرمت را ببویم.

افسوس که تو اشکها و حسرت های مرا نمی بینی .نمی بینی که در خنده های من آهنگهای ناله پنهان است.

اکنون تو ای جان شیرین .بیا بنشین تا بگویم که امروز دیگر وقت اعتراف رسیده است .وقت آن رسیده که بدانی تو روح منی و حقیقت من هستی.

چنانچه یک گل احتیاج به آفتاب دارد منهم برای زنده بودن بعشق تو محتاجم .اگر بسویم باز گردی گناهانت را نادیده میگیرم و باز دامنم را بسویت میگشایم.

کاش هم اکنون باز میگشتی تا اشعه آفتاب امید بخش حزن و افسردگیم را پایان دهد و این قلب شکسته ام به امید تو به امید دیدار تو به امید عشق تو به امید وصال تو بار دیگر حرکت از سر گیرد و به ادامه حیات امیدوار سازد .

برای من کور بودن و ندیدن آفتاب سهل است .اما دور بودن و تو را ندیدن را نمیتوانم تحمل کنم .تو آن چشمه نوشی ای مایه حیات که میتوانی مرا با بوسه عمر دوباره دهی فراموش مکن که جز تو من کسی را ندارم .و به غیر از تو به مهر دیگری پایبند نیستم .تو مرا تنها گذاشتی . تو به من کتاب دوستیابی دادی ولی درس دشمنی آموختی تو از وفا و عاطفه سخن گفتی در حالیکه نامهربانی و بی مهری پیشه ساختی.

اکنون همه چیز جز نگاه تو از یاد برده ام.

چندی است تو را نمی بینم و گرچه تو را هرگز فراموش نمیکنم و در پرتو درخشان و سایه حیاتبخش تو زندگی میکنم .اما با وجود این خودت را آزار نمیدهم .تو برو و با هر که میخواهی سعادتمند باش.

این تنها آرزوی من است.                                                                           دکتر میمندی نژاد(نویسنده معاصر)


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
پنج شنبه 84/12/18 ساعت 12:1 عصر

 

زیر چتر باران.......

مث شب در بارون

مث بارون در شب

پر از زمزمه ی یاس سفیدی

در باد

تو مث خاک نجیب وطنی

تو مث خواب ظریف یه پرنده

پر لالایی شعر سفری

مث ماهی در آب

تو سکوت غزل تقدیری

مث شب تنهایی

مث من بی تابی

پر موجی ، پر عشق

عشق سرخورده به یک صخره ی سرد

تو مث یک غزل ناخونده

پشت دیوار خودت زندانی

تو همون پنجره تنهایی

که تو رو،با نفس یک فانوس

روی دیوار شبم می دوزم

تو همون راز بزرگی که خدا

توی تنهایی یک ظهر کویر

با خودش قسمت کرد

تو همون آیینه ای

که یه روز

مهتابو رسوا کرد

خود خورشیدی تو

که به شب های دلم خندیدی

چشم تو خنده ی تقدیر من و آیینه هاست.......

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
پنج شنبه 84/12/18 ساعت 11:46 صبح

سلام

میخوام وبلاگمو شروع کنم...خوشحال میشم که بهم سر بزنی...

اینم بگم که من نه عاشقم,  نه لیلی ,نه مجنون  ونه یک دختر تنها, که اینجا جایی باشه واسه گفتن از تنهاییاش....

همه ی نوشته هاموتقدیم می کنم به بهترین و قشنگترین دوستای زندگیم...پدر، مادر، خواهروبرادرم

و دوستایی که مدت زیادی نیست میشناسمشون ولی تو همین مدت کم, قشنگترین لحظه های زندگیمو باهاشون داشتم وخیلی خیلی مخلصشونم...مهرناز مهربون و نی نازم،  فرشته ی همیشگیم و اناهیتای گلم

مننتظرم.....    


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خداحافظ.
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •