خیلی زیبا بود.زیبایی اش در همان لحظه اول تمام وجودم را تسخیر کرد.آنقدر زیبا بود که دلم نمی خواست حتی لحظه ای چشم از چشمانش بردارم.چشم هایش آیینه زندگی بود.سرشار از صداقت و یکرنگی.
احساس می کردم که او لیاقت به دست آوردن همه چیز را دارد. احساس می کردم تمام کائنات فقط به خاطر او در گردش و تکاپو هستند.اگر به خودش ایمان پیدا می کرد می توانست حتی کوه ها را جابه جا کند.در مقابل ایمان و اراده او همه کاری شدنی بود.ارزش او بیش از این بود که لحظه هایش را با ناراحتی های عادی روزمره امغم انگیز کنم.روح یگانه و خلاق و بی انتهای او در قالب جسمی دوست داشتنی در این دنیا نمایان شده بود.و این فرشته زمینی تمام وجودم را از عشق خود لبریز کرد.به نظر من او ارزشمندترین کسی است که هرروز در آیینه نصب شده به اتاقم می بینم.آخر من عاشق کسی هستم که هر موقع در آیینه نگاه می کنم با چشم هایش به من سلام می کند.دوستت دارم ای فرشته زمینی.
در زندگی درنگ کن و بیاندیش،قبل از هر عکس العملی فکر کن،صبور باش ببخش و فراموش کن،بگذار و بگذر.از یک نفر گرفته تا هزاران نفر،همه رادوست بدار.مادر ترازا می گوید اگر مدام در مورد مردم قضاوت کنی، دیگر برایت وقتی باقی نمی ماند تا آنها را دوست بداری.