کنار کوچه بچه های پس
تو بهت رعشه و رگ
گرد و سوزن
کنار مادرکهای شناور
روی سمفونی نفرین، شیون
کنار فقر گلبانوی ایثار، که می فروشه تنشو تیکه تیکه
کنار مرد دریا بغض خسته که وا می باره از هم چیکه چیکه
به من چه سرخی میخک تو مرداب
به من چه رقص نیلوفر روی آب
قفس، بارون کابوس کبوتر
به من چه کوچه باغ شعر سهراب
ستیز تگرگ و گلبرگ
مصاف آیینه و الماس
پیکار کبریت و خرمن
نبرد ارکیده و داس
نبرد ارکیده و داس
خداوندا
اگر روزی بشر گردی زحال من خبر گردی
و با چشمان خود نامردمی ها را بینی
باز پشیمان میشوی از قصه ی خلقت
از این بودن
از این بدعت
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟!
* * *
هر کس بد ما به خلق گوید ، ما چهره به غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم ، تا هر دو دروغ گفته باشیم
حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم نه! هر روزکم کم می خوریم