*
شاگردی از استادش پرسید:" عشق چیست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور.
اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی
به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های
پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق یعنی همین! "
شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور.
اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "
شاگرد رفت و پس از مدتی کوتا هی با درخت برگشت . استاد پرسید
که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:
" به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم.
ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین"
******
گفت:آنجا چشمه خورشیدهاست
آسمان ها روشن از نور و صفاست
موج اقیانوس جوشان فضاست
باز من گفتم: که بالاتر کجاست؟
گفت: بالاتر جهانی دیگر است
عالمی کز عالم خاکی جداست
پهن دشت آسمان بی انتهاست
بازمن گفتم: که بالاتر کجاست؟
گفت: بالاتر از آنجا راه نیست
زآنکه آنجا بارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرض خداست
باز من گفتم که: بالاتر کجاست؟
لحظه ای در دیگانم خیره شد
گفت: این اندیشه ها بس نارساست
گفتمش: از چشم شاعر کن نگاه
تا نپنداری که گفتاری خطاست
دورتر از چشمه خورشیدها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست
فریدون مشیری
در زندگی درنگ کن و بیاندیش،قبل از هر عکس العملی فکر کن،صبور باش
ببخش و فراموش کن،بگذار و بگذر.از یک نفر گرفته تا هزاران نفر،همه را
دوست بدار.مادر ترازا می گوید
اگر مدام در مورد مردم قضاوت کنی،
دیگر برایت وقتی باقی نمی ماند تا آنها را دوست بداری.