سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه حکیمی برای رهنمایی نیافت، هلاگ گشت . [امام زین العابدین علیه السلام]
کل بازدیدها:----93988---
بازدید امروز: ----15-----
بازدید دیروز: ----10-----
یاس سفید

 

نویسنده: مرضیه
دوشنبه 85/2/18 ساعت 9:0 صبح

 شنیده بودم که عشق با شعف همراه است اما ، از شنیدن اینکه فرهادها از عشق شیرین ها خود را می کشتند و مجنون ها بخاطر عشق لیلی ها از کار و زندگی می افتادند هیچ گاه به شعف نمی رسیدم و در هیچ یک از این ها عشق الهی را نمی دیدم. هرچند که اطرافیانم همواره ، خواهانِ عشق بودند اما همیشه با افتخار می گفتم :" اگر این اسارت ،عشق است ، من هیچ گاه خواهانِ عشق نیستم."

عشق در نگاهِ آنها اینگونه بود ، که معشوق را همچون قناری در قفسی حبس می کردند تا بتوانند از وجودِ او در نزدیکی ِ خود لذت ببرند. شنیدم که عاشقی به معشوقش می گفت :"عزیزم تو مالِ منی!!!!!!!".

چندین سال برایم اینگونه گذشت. در این مدت از اطرافیانم می پرسیدم عشق چیست؟ در اکثر پاسخ ها عشق همان اسارتی بود که من از آن می گریختم. تا این که توانستم با عارفی صحبت کنم و با یک برداشت ذهنیِ عالی که قدرت ِ توان بخش عشق را بیان می کرد آشنا شوم.

از او پرسیدم: عشق چیست؟

گفت :  عشق نیرویی است که اگر بخواهی  در وجودِ تو غرق می شود . نیاز به جاری شدن دارد تا تو آن را حس کنی پس تو معشوقی بر می گزینی تا با جاری کردنِ عشقِ درونی ات به او به شعف برسی.

پرسیدم : چرا خیلی ها ، با عشق اسارت می سازند؟

گفت : عاشق گل هیچ گاه بخاطر ِ علاقه زیادش به گل آن را از بوته جدا

نمی کند تا در لیوانِ آبی آن را در کنج خانه حبس کند . عاشق حقیقیِ گل آن را در بوته باقی می گذارد تا از رشدِ گل به شعف درآید.

گفتم : اینگونه خیلی سخت است و خیلی از انسانها نمی توانند دوری از معشوق را تحمل کنند!

اوگفت : عاشقانِ گل همه گل پرورند    زحمتِ گل پروری برخود خرند

اگر عشق مادرت به تو باعث می شود که همواره او تو را در خانه حبس

می کرد تا نکند که از دست بروی تو هیچ گاه رشد نمی کردی.هرچند که برای خودِ او رنجی بزرگ بود .

او به من گفت : *" من شوقِ عشق را به تو خواهم آموخت . اعمالِ ما به ما وابسته اند همچون درخشندگی به فسفر . درست است که اعمالِ ما، ما را

می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را

داشته دلیل به آن است که سخت تر از دیگران سوخته است."*

سنگ سیاه زمانی به مجسمه ای زیبا مبدل می شود که ضرباتِ چکش ِ مجسمه ساز را تحمل کند . و این گونه است که تو لایق عشق الهی خواهی شد .

گفتم: هرچند که پذیرش این نوع عشق سخت است، بااین حال من با تمامِ وجود آن را می پذیرم .

و او گفت: * "برایِ من شنیدنِ این که شن ساحل نرم است کافی نیست

می خواهم پاهای برهنه ام این نرمی را حس کند . معرفتی که قبل از آن احساس نباشد برای ِ من بیهوده است"*

.

در نهایت از تمامی آنها که هستند تا بتوانم عشقم را جاری کنم متشکرم

 

تمامی متن های داخل ستاره از کتابِ ( مایده های زمینی) اثرِآندرژید و شعر از دکترسید مهدی ثریا است

*****با تشکر از دوست عزیزم مهرنوش*****

 

 

دانه‌ای‌ بیفشان‌ تا جهان دسته ‌گلی‌ زیبا به‌ تو هدید کند

 

میدونی وقتی گریه میکنی چرا چشاتو میبندی ؟

وقتی میخوای از ته دل بخندی

وقتی میخوای کسی رو که دوسش داری ببوسی 

 یا

 وقتی میخوای  تو رویا بری چرا چشاتو میبندی ؟

چون قشنگ ترین چیزا تو این دنیا دیدنی نیستن ....


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خداحافظ.
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •