دلم مي خواهد از اين جا تا آسمان نردباني بگذارم وتمام ستاره هايش را براي تو بچينم.
كاش مي تواتستم پرواز كنم واز آسمان شب مشتي ستاره برايت هديه آورم.
كاش روياي سفر به آسمان وآرزوي چيدن ستاره پر پروازم مي شدند بانوي مهرباني ها
تا بچينم هر آنچه در دل آسمان است براي دل تو كه دلم برايش تنگ است
مي دانم
روزگاري تنها ترسم از شب بود.از تاريكي وحالا تمام آرزويم اين است كه از شب بترسم ونه از دنيايي كه چند روزي ميهمانش هستم.
حالا گاه از قلم هم مي ترسم.از كاغذهاي سفيدي كه سياه كردنشان بهانه زيستن من است.
چه برسد به آدمها كه دنيايم را ...
بيا ما براي ديگران ترسي نباشيم
بيا ما مثل آنها نباشيم