دلم مي خواهد از اين جا تا آسمان نردباني بگذارم وتمام ستاره هايش را براي تو بچينم.
كاش مي تواتستم پرواز كنم واز آسمان شب مشتي ستاره برايت هديه آورم.
كاش روياي سفر به آسمان وآرزوي چيدن ستاره پر پروازم مي شدند بانوي مهرباني ها
تا بچينم هر آنچه در دل آسمان است براي دل تو كه دلم برايش تنگ است
مي دانم
روزگاري تنها ترسم از شب بود.از تاريكي وحالا تمام آرزويم اين است كه از شب بترسم ونه از دنيايي كه چند روزي ميهمانش هستم.
حالا گاه از قلم هم مي ترسم.از كاغذهاي سفيدي كه سياه كردنشان بهانه زيستن من است.
چه برسد به آدمها كه دنيايم را ...
بيا ما براي ديگران ترسي نباشيم
بيا ما مثل آنها نباشيم
برات نظر گذاشتم پاك شد
حوصله ندارم دوباره بنويسم
سلام خانمي خوبي؟
كجا بودي يه چند مدتيه نيستي
شعرت هم قشنگ بود
سلام خوبي؟
خيلي كم پيدائي ها
پارسال دوست امسال آشنا
يه خورده شُ خودندم الان يه خورده ديرم شده بايد برم
سر فرصت ميخونم...
شاد باشي
فعلا