کاش مي شد بي شائبه دوست داشت و بي پروا ابراز كرد. کاش مي شد بي هيچ غل و غشي نهانخانه دل را هويدا مي ساخت. کاش مي شد زندگي را راحت و آسوده سر مي کشيد ، مي نوشيد... کاش مي شد...
کاش غنچه هاي دلمان بي پروا ،حس عاشقي را به نمايش مي گذاشتند. کاش بلبلا نمان قدر عاشقي مي دانستند. کاش ...
کاش وفاداري تعريفي ديگر داشت. کاش فرصت هايمان به سادگي از کف نمي رفت. کاش آب رفته به جوي باز مي گشت و فرصت ديدار عاشقي دوباره از نو ترنمي آغاز مي نمود
دل من هم به وسعت تمام آفرينش گرفته و در آغازين صبحدم امروز پاي به نوشتگاه ياسهاي سفيد و پروانه هاي صورتي گذاشت . و اينک سرمست از ياد عطر ياس، راه خويش ادامه خواهد داد...
--------------
سلام دوست من
اونقدر با احساس نوشتي که اين رهگذر بي احساس هم غرق در احساس گرديد و جوهر بي رمقش در اولين ساعات امروز اولين و آخرين قطراتش را در خانه ياس به امانت گذاشت!